۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

من تو را دارم




دل من پر درد است

دل من پر سوز است

دل من پر آشوب

ولی اما ، به چه می خندم

نه ، به خود میخندم

به دل پر دردم

به شبُ تنهایی

به عبور ایام

به سکوت دریا

به ظهور مهتاب

به غروب خورشید

همگی در حرکت

ولی اما اخر

به کدامین امید

منتظر باید ماند

خسته ام ، خسته

روح آزرده

ترس فرداها

دل نبستم هر گز

به کسی ،تا اکنون

به تو دل بستم

دل بیمار مرا

تو شفا بخشی

ای خدا تنهایم

من تو را دارم

۱۴ نظر:

دریا گفت...

سلام

خیلی زیبا بود

امیدوارم موفق باشی

سوگل گفت...

خیلی قشنگ بود عزیزم

ناشناس گفت...

سلام سعید جان
خیلی قشنگه
هم وبلاگت هم مطلبت
موفق باشی عزیزم

ناشناس گفت...

ghashange matlabet

ReiHanE گفت...

besiyar besiyar ziBa~

hossein گفت...

salam khobi?
khili ghashang bod merci

samin گفت...

kheyli khub bud,ali bud,tanx

عاشق تنها گفت...

ســـــــــــــــلام داداشی گلم

تو همیشه برای من اولی مهربون

عالی بود

عاشق تنها گفت...

هرچی عطر گل یاسه مال تو


هرچی احساس نیازه مال من

هرچی حرفای قشنگه مال تو

هرچی گوشه وکنایست مال من

هرچی آهنگ قشنگه مال تو

صدای ساز شکسته مال من

کوه بیستون با نقشش مال تو

تیشه ورنجش مال من

هرچی آسمون صاف مال تو

هرچی ابرای سیاهه مال من

هرچی روزای بلنده مال تو

شبای سیاه ابری مال من

اون شبای پرستاره مال تو

یه دونه ماه ونشونش مال من

هرچی دریاست توی دنیا مال تو

یه چیکه قطره بارون مال من

تموم رنگهای عالم مال تو

یه دونه رنگ قشنگش مال من

عاشق تنها گفت...

آهنگت عالیه داداشی جونم

tati گفت...

vay khake alam key asbab keshi kardi ????
khoonehye no mobarak:d
mardom poool daran 2ta 2ta khoone mikharan.
to ham ke oomadi ye ja ke sheklak nadare baaa hamash tagh30re in sorushe.
vali khoshdele dar kol.
movafagh bashi ostad.

سونیا گفت...

سلام..
خیلی عالی بود سعید..
مرسی که خبرم کردی..
موفق و شاد باشی..
فعلا..
{گل}{گل}{گل}

عاشق تنها گفت...

همه شب بادلم کسی میگفت:

"سخت اشفته ای ز دیدارش

صبحدم با ستارگان سپید

میرود ، میرود ، نگه دارش"

من به بوی تو رفته از دنیا

بی خبر از فریب فرداها

روی مژگان نازکم میریخت

چشمهای تو چون غبار طلا

تنم از حس دستهای تو داغ

گیسویم در تنفس تو رها

میشکفتم ز عشق و میگفتم:

"هرکه دل داده به دلدارش

ننشیند به قصد ازارش

برود، چشم من به دنبالش

برود، عشق من نگهدارش"

آه، اکنون تو رفته ای و غروب

سایه میگسترد به سینه راه

نرم نرمک خدای تیره ی غم

می نهد پا به معبد نگهم

مینویسد به روی هر دیدار

آیه هایی همه سیاه سیاه

عاشق تنها گفت...

اومدم به داداش مهربونم سری بزنم و برم