۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه

عشق یک طرفه


با مدد گرفتن از عشق سعی داری از یه دره ی بزرگ که عقل برات ساخته عبور کنی . عشق برات یه پل میزنه از این سر تا اون سرِ دره ، حالا با عشقت میخوای از پل عبور کنی تو حرکت میکنی و میری . ولی وقتی که به نیمه ی راه میرسی ،میبینی تنها هستی ،بر میگردی وبه عقب نگاه میکنی ،عشقت هنوز پا رو پل نگذاشته ، تو راه رو تنها رفتی و به اون اعتماد کردی غافل از اینکه ممکنه اون جا بزنه و تو رو تو این راه تنها بذاره ، ازش میخوای که اون هم بیاد و با هم گذر کنید ولی اون میترسه ، میفهمی که اون عاشقت نبوده ،سعی میکنی برگردی ولی پلی که عشق برات ساخته بود دیگه مستحکم نیست ، کم کم متزلزل میشه ، کم کم فر و میریزه تو نمیتونی خودتو نجات بدی و تو به ته دره پرت میشی . وقتی به خودت میای میبینی که کمرت شکسته ، عشق تو یک طرفه بوده ، و عشق یک طرفه کمرت رو شکست .

۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

ورود ممنوع

دلمو قفل میزم
تا ورود ممنوع بشه
تا که دلم تنها بشه
مثل نوجوونیام
مثل اون سادگی هام
از ندونسته هایی
که برا فهمیدنش
دلتو باید بدی
بعد یه مدتی هم
دلتو پس میگیری
ولی این دل که میدن
یه دل لگد شده است
که زیر پایِ یه کس
که ندیده بود شکست
حالا پس میگیریُ
میزاری جای خودش
ولی این دل کجا وُ
دل اولّت کجا
پس بیا قفلُ و بزن
دلتو قفلی بکن
دلتو بده خدا
به خدای مهربون

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

من تو را دارم




دل من پر درد است

دل من پر سوز است

دل من پر آشوب

ولی اما ، به چه می خندم

نه ، به خود میخندم

به دل پر دردم

به شبُ تنهایی

به عبور ایام

به سکوت دریا

به ظهور مهتاب

به غروب خورشید

همگی در حرکت

ولی اما اخر

به کدامین امید

منتظر باید ماند

خسته ام ، خسته

روح آزرده

ترس فرداها

دل نبستم هر گز

به کسی ،تا اکنون

به تو دل بستم

دل بیمار مرا

تو شفا بخشی

ای خدا تنهایم

من تو را دارم

۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

نیمه ی شعبان

نیمه شعبان ، روز ولادت یگانه منجی رو به همه ی شما تبریک و تحنیت عرض می کنم ،هم چنان که در همه ی ادیان صحبت از یک ناجی وجود دارد که در انتهای تاریخ برای نجات بشریت قیام خواد کرد،،ما شیعیان نیز آرزویی قریب میبینیم حضوراما م غایب شده از نظرها را درکنار خود، و مدینه ی فاضله ای که به دستان مبارک ایشان بنا خواهد شد . تا زندگی کردن به معنی واقعی خود برسد . لیت شعری این استقرت بک االنوی (کاش میدانستم الان کجا اقامت داری ). یا صاحب الزمان تولدت مبارک .

۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

اشک عشق

شب امتحانم بود، خودکار رو برداشتم ، تا خواستم بنویسم یاد تو و اون خاطره های فراموش نشدنی افتادم ،توان دستم رفت . چشامو بستم به خاطره ها سفر کردم همه چیز رو از اول مرور کردم از اون دیدار اول ، به اتفاقات خوب و خوشی که با هم داشتیم ، وقتی به به دیدار آخر رسیدم ،اون لحظه که برا همیشه منو ترک کردی و رفتی ،وقتی که انگار دنیار رو سرم خراب شد. چشام رو باز کردم قطره اشکی از صورتم سُر خورد و رو صفحه ی سفید پخش شد .

۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

طلوع چشمان تو

به سیاهی آسمان شب نگاه میکردم،یک داس منور در میان ستاره های چشمک زن جلب توجه میکرد ، همه جا ساکت بود ، آسمان لحاف مشکی به سر کشیده و خوابیده بود.دریا آرام بود،تنها چیزی که خلوت پر سکوتم را بر هم میزد ، برخورد موج های سرکش به سینه ی سنگ های صبور بود .ومن بر روی سکوی بزرگی رو به دریا نشسته بودم ،و در بی نهایت آب دریا ،در انتظار طلوع چشمان تو بودم.